شهید غلامرضا مغانکی در فروردین‌ماه سال ۱۳۴۴ در شهرستان ازنا چشم به جهان گشود. از همان کودکی طعم سختی‌های زندگی را چشید و برای یاری خانواده پا به میدان کار گذاشت.

نگاهی به زندگینامه شهید غلامرضا مغانکی

با آغاز جنگ تحمیلی نوجوانی‌اش را در جبهه‌ها سپری کرد، بارها مجروح شد و ترکش‌هایی در سرش به یادگار ماند.پس از جنگ به سازمان آب تهران بازگشت و در سال ۱۳۶۷ زندگی مشترک خود را آغاز کرد که ثمره آن دو فرزند بود. صبر و بردباری او زبانزد همه بود حتی زمانی که دردهای شدید ناشی از جراحت و عفونت مغزی آزارش می‌داد لب به شکایت نمی‌گشود.

این شهید بزرگوار سرانجام در سال ۱۳۷3 پس از سال‌ها رنج و مجاهدت خاموش به یاران شهیدش پیوست و به فیض عظیم شهادت نائل آمد. همسرش روایت می‌کند که در واپسین لحظات آرامشی ملکوتی در چهره‌اش نمایان بود آرامشی که گویی خبر از پرواز می‌داد.خانواده شهید پس از شهادتش روزهای دشواری را گذراندند، اما همسرش می‌گوید: شبی شهید در خواب به من اطمینان داد که حافظ خانه و فرزندانمان است. از آن شب آرامشی آسمانی در دل من جای گرفت که تا امروز همراهم است.

 وصیت نامه:
شهید غلامرضا مغانکی هیچ وصیت‌نامه‌ای از خود به‌جا نگذاشت. اما تمام زندگی‌اش از روزهای کودکی در سختی‌های معیشت تا سال‌های نوجوانی در جبهه‌های نبرد خود وصیت‌نامه‌ای زنده بود. او با رفتار و صبر مثال‌زدنی‌اش به خانواده و اطرافیان آموخت که ایمان، ایثار و شکیبایی بالاترین پیام یک انسان مؤمن است.
آری، وصیت‌نامه شهید نه در کلمات که در لحظه‌لحظه زندگی‌اش نوشته شد در صبر بی‌پایانش بر دردها در آرامشش هنگام پرواز و در میراثی که برای خانواده و جامعه به جا گذاشت.